تولد قمري شايان جوني
تو دهه محرم امسال به ياد دو سال پيش افتادم. شايان گلم نهم محرم شب تاسوعاي حسيني به دنيا اومدي. دهه محرم هر سال تا نيمه هاي شب تو مراسم عزاداري شركت مي كردم ولي سال 89 چون ماه آخر بارداريم بود نتونستم زياد برم مراسم عزاداري. دوشنبه 22 آذر 89 (هفتم محرم) با نادر و خانواده ها همراه هيئت محلمون رفته بوديم مراسم عزاداري قرار بود تا آخرش باشيم ولي بعد از 2 ساعت حس كردم ديگه نمي تونم بشينم به نادر زنگ زدم و دوتايي اومديم خونه. نادر خيلي دلش مي خواست تا آخر مراسم باشه ولي به خاطر من و تو از خواسته ش گذشت. اون شب تا صبح اصلا نخوابيدم. نمي تونستم بخوابم. فردا صبحش (23 آذر) ساعت 9:3 نوبت دكتر داشتم براي چك كردن وضعيتم. من كه از 16 آذر مرخصي بودم نادر هم قرار شد يه ساعتي بره سر كار و مرخصي بگيره كه بياد منو ببره دكتر. اون روز مطب خيلي شلوع بود از 9 صبح كه رفتيم تا 4 عصر تو مطب بوديم خيلي حالم بد بود همش فكر مي كردم دكتر بلافاصله بستريم مي كنه ولي وقتي سونو شدم دكتر گفت تا 5 دي مهلت داري. برگشتيم خونه. نادر چند ساعتي دانشگاه كار داشت منو گذاشت خونه مامانش و رفت. ساعت 9 شب بود كه ديگه حالم خيلي بد شد به مامانم هم خبر داديم من و نادر و مامانم و مامان نادر رفتيم بيمارستان. نادر كارهاي پذيرش رو انجام داد و منو بردن بخش زايمان. تا ساعت 3 بعد از نصف شب درد كشيدم تا اينكه ساعت 3:30 صداي نازت رو شنيدم. تولدت مبارك.
پسر گلم دو سال گذشت و از خدا شاكرم كه ما رو لايق داشتن تو كرد از همسر عزيزم هم تشكر مي كنم كه در همه حال و همه شرايط همدم من بود همه كار كرد كه من و تو راحت باشيم. شايانم بيا قول بديم كه قدر بابانادرو بدونيم.