شایانشایان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

شایان جون

خداحافظ پوشك

1392/4/24 13:50
نویسنده : مامان فهيمه
826 بازدید
اشتراک گذاری

شايان گلم الان درست يك ماه و نيمه كه ديگه پوشكت نمي كنيم. خدا رو شكر اين پروژه هم به پايان رسيد. قربونت برم كه وقتي خواستم شير ازت بگيرم خيلي راحت كنار اومدي و اصلا اذيت نكردي. برا گرفتن پوشك هم خيلي استرس داشتم و موقعيت هم جور نمي شد چون مي ترسيدم از هر موقع كه اقدام كنم تا زماني كه كاملا بتوني جيشتو كنترل كني طول بكشه و خونه پرستارت كثيف كاري كني تا اينكه پرستارت ماه خرداد رو كامل مرخصي خواست ما هم بعضي روزها مي برديمت خونه مامي جون (مامان خودم) بعضي روزها هم خونه مامان عصمت (مامان بابا نادري). تو اين فاصله مامي جون زحمت كشيد و پوشك رو ازت گرفت. اصلا هم اذيت نكردي. فقط دو روز هرنيم ساعتي مي گفتي جيش دارم وقتي هم مي رفتي دستشويي خبري نبود. ولي هنوز تو دستشويي پي پي نمي كني بايد پوشكت كنيم.

از همينجا از مامان گلم و مادرشوهر عزيزم به خاطر زحماتشون تشكر مي كنم.

حالا بريم سراغ يه سري از شيرين زبوني هات.

هر وقت من و بابا نادر لباس  بپوشيم با دقت نگاه مي كني و نظر مي دي چند روز پيش داشتم مي رفتم مهموني همين كه حاضر شدم اومدي گفتي. مامان چقدر لباست خوشكله. يه دفعه ديگه بابانادر يه لباس رنگ قهوه اي تيره پوشيد بهش گفتي: لباست اشته (زشته)

موهاي جلوت بلند شده بود و چشمت اذيت مي شد بهت گفتم شايان بيا گل سر بزنم تو موهات كه چشات نسوزه گفتي: دختر كه نيستم. قربونت برم كه واسه خودت مرد شدي.

ازت مي پرسم اگه داداش داشته باشي اسمشو چي مي ذاري؟ ميگي: ابوالفضل ميگيم اگه خواهر داشته باشي چي؟ مي گي: يگانه

خيلي زود چيزي ياد مي گيري ولي اصلا دل به يادگيري نمي دي هشت تا كلمه انگليسي بهت ياد داده بودم يه روز بعد از ظهر خونه مامي جون بوديم داشتم اين كلمات را باهات تكرار مي كردم تموم كه شد مامي جون گفت بيا با همديگه بشماريم يه دفعه ديديم دوتايي دستات رو گذاشتي به گوشات و گفتي اصن گوش نمي دم. از اينجا معلوم ميشه كه خيلي بازيگوشي. هر وقت مي رم يه چيزي بهت آموزش بدم سريع خسته مي شي مثلا وقتي داريم رنگها رو با هم كار مي كنيم دو تا رنگ كه گفتي بلند ميشي مي ري. دوستان در مورد آموزش اگه راه حلي دارين راهنماييم كنين.

 جديدا كنترل ماشيناتو بر ميداري و بهم ميگي مامان من كليدش رو مي زنم تو بدو هروقت هم پيس كردم ندو. زمونه رو مي بينين بچه ها ما رو كنترل مي كنن.

اين روزها اكثر وقتها 1 الي 2 ساعت داري آب بازي مي كني. از پشت پنجره نگاه مي كني و مي گي: مامان آفتابا رفته بيا بريم خياط (حياط) آب بازي كنيم.

ماه رمضوني فيلم هاي ح ر ي م س ل ط ا ن و ل ا م ي ا رو ضبط مي كنيم و بعدش از لپ تاپ مي بينيم تا لپ تاپ رو روشن مي كنيم ميگي: بابا س ل ط ا ن نبين موش گربه بيار.

ديشب با خاله جون فرزانه و يگانه رفته بوديم مسجد يه دختر تقريبا هم سن و سال خودت كنارمون نشسته بود و داشتين باهم بازي مي كردين يه دفعه ديدم داري ازش دور مي شي به طوريكه كه ديگه من ديد نداشتم بعد هم اومدي به يگانه گفتي: يگانه دختره صورتمو گرفت. نماز كه تموم شد ديدم صورتت زخم شده الهي فدات شم كه اينقدر نجيب و آرومي هيچ صدايي ازت در نيومد چون ديدي ما داريم نماز مي خونيم فقط به يگانه(دختر خاله ات) گفتي كه ازت حمايت كنه. يگانه جون هم خيلي تعصبي شد و برات  دلسوزي كرد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

fatima
25 تیر 92 10:15
فدات بشم شایان کوچولو اینقدر نجیب نباش خوب تو هم بزن... حالا که گل سر نمیزنی پس حریف خودت باش...
سوگل
1 مرداد 92 10:56
سلام مامان شایان عزیز..
در مورد نحوه ی آموزش که سئوال کرده بودین ،، چون من سه سال واسه بچه های کوچولو تدریس کردم یه چیزایی میدونم.. به نظر من بهترین شیوه آموزش غیر مستقیمه .. همونطور که خودتون هم گفتی اکثر بچه ها زود خسته میشن ...
آموزش غیر مستقیم خسته کننده نیست ... شما واسش سی دی کلمات رو بزار و صداشو نسبتاً بلند کن و اصلاً هم چیزی بهش نگو ... هر روز موقع هایی که شایان داره بازی میکنه یا سرش به چیزی گرمه این سی دی رو بزار ..
کم کم با تکرار این کلمات گوشاش عادت میکنه و خودش تکرارشون میکنه ..
مثه فیلمایی تی وی که بچه ها درکشون نمیکنن ولی خیلی چیزا رو تکرار میکنن ..
من تو آموزشگاه موقعی که بچه ها نقاشی داشتن سی دی رو واسشون میزاشتم و میدیدم که خیلی هاشون با لحن خودشون کلمات رو تکرار میکردن ..
امیدوارم مفید باشه براتون ..


ممنون سوگل عزيز
مامان رهام
7 مرداد 92 17:53
سلام فهیمه جون خوبید عزیزم.....به سلامتی ان شاله راحت شدید....خب موش و گربه ببینید دیگه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایان جون می باشد