ديشب تولد خاله مريم بود جاتون خالي خيلي خوش گذشت.اولش كه مراسم تولد شروع شده بود شايان زياد ميلي نداشت كه تو جمع باشه بيشتر دوست داشت با بچه هاي فاميل بازي كنه. ولي وسطاي تولد بود كه يه دفعه جوگير شد و شروع كرد به دس دسي و رقصيدن. خلاصه حسابي مجلس رو گرم كرد و توجه همه رو به خودش جلب كرد. از اون موقع بود كه تولد به مامان و باباش هم مزه داد. آخر شب هم كه مي خواستيم بريم خونه با هزار دردسر از خاله مريم و دايي مصطفي (شوهر خاله مريم) جداش كرديم و رفتيم. تو ماشين كه نشستيم من و بابانادري گرم صحبت بوديم شايان جوني هم دنبال شيطونيش بود و با خودش يه چيزايي زمزمه مي كرد خوب كه گوش داديم ديديم داره مي گه: آله االو يعني: خاله تولد. فداش شم متوجه شد...