شایانشایان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

شایان جون

سفر به کیش

شایان گلم به خاطر علاقه شدید تو به دریا و ساحل تصمیم گرفتیم بریم کیش. 12 اسفند 92 با بابا نادر و مامی جون و خاله فرزانه و یگانه ساعت 9 صبح حرکت کردیم و جمعه 16 اسفند هم برگشتیم. سفر بسیار خوبی بود و خیلی هم خوش گذشت.  البته قرار بود عمو ناصر و خاله جون مریم اینا هم بیان ولی نتونستن بیان جاشون خیلی خالی بود. تو طول سفر شایان پسر خوبی بود فقط غذا نمی خورد اینم برامون یه چیز عادی بود. از بابا نادر مهربون هم ممنونیم. حالا بریم سراغ عکسا یگانه و شایان در فرودگاه کیش شایان در هتل پارسیان شایان در شهر زیرزمینی کاریز شهر زیرزمینی کاریز یگانه و شایان در ساحل مرجان س...
31 ارديبهشت 1393

مسافرت و عروسي و نامزدي

چهارشنبه 6 شهريورساعت يك بعد از ظهر سفرمون رو به مقصد تهران شروع كرديم. اين سفر با سفرهاي ديگه فرق داشت. آخه هم مي رفتيم عروسي پسر عمه بابانادري  (مرتضي) و هم نامزدي عمو ياسر. شب ساعت 8 شب رسيديم بعد از يه استراحت كوتاه حاضر شديم و رفتيم حنابندون مرتضي. شايان گلم با اينكه تازه از راه رسيده بوديم و خسته بودي ولي اصلا اذيت نكردي. جمعه 8 شهريور هم مراسم عروسي مرتضي بود. واقعا خوش گذشت. از همينجا براشون آرزوي خوشبختي مي كنم. بعد از ظهر شنبه هم كه رفتيم پا تختي. بعد از ظهر يكشنبه هم رفتيم نامزدي عمو ياسر. عمو ياسر و نسرين خانم پيوندتان مبارك. دوشنبه هم برگشتيم. در كل سفر خوبي بود و خيلي خوش گذشت. بابا نادر عزيز هم هيچ چيز برامون كم نذاشت. ...
19 شهريور 1392

مسافرت به قشم

دوشنبه 9 بهمن با مامي جون و خاله جون مريم و شوهرش به سمت قشم حركت كرديم. رفتنمون خيلي ناگهاني شد. ماجراي رفتنمون به اين صورت بود كه شب پيشش باباجون و مامي جون خونه ما بودند. بابام گفت كه دوتا از عموهام و يكي عمه هام فردا بعد از ظهر مي رن قشم به ما هم گفتند اگه مي خواهيم بريم. منم گفتم خودم خيلي مي خوام بيام منتهي به خاطر اينكه شايان اذيت ميشه قصدي ندارم. روز دوشنبه كه سر كار بودم خبردار شدم كه مامانم همراه عموها رفته. بعد از رفتن مامانم من و خواهرم مريم تلفني با هم در تماس بوديم و شوخي شوخي راهي قشم شديم. من تا ساعت 7 سركار بودم ساعت 8 هم حركت كرديم. در كل سفر خوبي بود. شايان هم پسر گلي بود. خيلي باهامون همكاري كرد. اصلا بهانه گيري نمي كرد. ...
20 اسفند 1391

شايان و سفرنامه

ا ول از همه از دوست جوني هاي مهربون تشكر مي كنم كه تو اين مدت به ياد ما بودين و بهمون سر مي زدين. بعدش هم به خاطر اينكه نتونستم زودتر پست جديد بذارم معذرت مي خوام. اين پست عكس نداره. عكساي سفرمون رو بعدا مي ذارم. من و بابانادري تصميم گرفتيم با باباجون اينا و خاله فرزانه و خاله مريم اينا بريم تهران و شمال. و به اين ترتيب اولين مسافرت زندگي پسر قشنگمون رقم خورد. چهارشنبه (91/4/14) نصفه شب از يزد به طرف تهران راه افتاديم. شاياني به خاطر شما و يگانه جون (دختر خاله و دختر عمو) ساعت حركتمون رو موقع خواب شماها تنظيم مي كرديم. چون زياد تو ماشين بند نمي شين.بابا نادر و بابا ناصر به خاطر شما دو تا وروجك بي خوابي رو تحمل مي كردن. ولي با اين حال صبح ...
28 تير 1391

مسافرت به تهران و شمال

با سلام خدمت همه خاله هاي وبلاگي ما يك هفته نيستيم داريم مي ريم مسافرت البته شايان جون اولين باره كه داره مي ره سفر. اميدوارم پسر خوبي باشه و اذيت نشه. ايشااله بيست و پنجم تير با يه عالمه عكس و خبراي جديد ميام. ...
14 تير 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایان جون می باشد