شایانشایان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

شایان جون

تولد خاله مريم

ديشب تولد خاله مريم بود جاتون خالي خيلي خوش گذشت.اولش كه مراسم تولد شروع شده بود شايان زياد ميلي نداشت كه تو جمع باشه بيشتر دوست داشت با بچه هاي فاميل بازي كنه. ولي وسطاي تولد بود كه يه دفعه جوگير شد و شروع كرد به دس دسي و رقصيدن. خلاصه حسابي مجلس رو گرم كرد و توجه همه رو به خودش جلب كرد. از اون موقع بود كه تولد به مامان و باباش هم مزه داد. آخر شب هم كه مي خواستيم بريم خونه با هزار دردسر از خاله مريم و دايي مصطفي (شوهر خاله مريم) جداش كرديم و رفتيم. تو ماشين كه نشستيم من و بابانادري گرم صحبت بوديم شايان جوني هم دنبال شيطونيش بود و با خودش يه چيزايي زمزمه مي كرد خوب كه گوش داديم ديديم داره مي گه: آله االو يعني: خاله تولد. فداش شم متوجه شد...
6 خرداد 1391

شايان و كمك به ماماني

امروز مي خوام به مامان فهيمه كمك كنم. آخه خيلي خسته شده. حالا ببينين چه جوري كمكش مي كنم.   مي خوام همه لپه ها رو پخش زمين كنم ولي ماماني نقشه منو فهميده و دستمال انداخته. اي خدا هر چي ميريزم بيرون تموم نميشه. بي خيال ديگه خسته شدم. ...
4 خرداد 1391

پفك خورون

اي بابا از دست اين مامان بلا. همش يه دونه پفك ته اين پاكت جا گذاشته. آخه مي گه پفك برام ضرر داره  ولي من ديدم خودش و بابا نادري مي خورن.   حالا چه جولي بيالمش بيلون و بخولمش. خدايا كمكم كن.   آخيش بالاخره موفق شدم.   به به چقد هم خوشمزه هست. حيف داره تموم مي شه. ...
2 خرداد 1391

برنامه روزانه شايان جون

هر روز ظهر كه از سركار مي رم دنبال شاياني و مي رسيم خونه مي گه "دوتاق بالا" يعني بريم اتاق خودش كه بازي كنه. وقتي مي ره تو اتاقش همه اسباب بازي هاش رو پخش زمين مي كنه و با هركدومش فقط چند دقيقه بازي مي كنه و سريع خسته مي شه و دوباره مي گه "پايين". از اتاقش كه مي ياد پايين مستقيم مي ره سراغ كابينت هاي آشپزخونه در ديگ زودپز رو بر مي داره و ميگه: "فيس" چند دقيقه اي هم تو آشپزخونه سرگرم مي شه و بازيگوشي مي كنه تا ماماني مقدمات ناهار رو فراهم كنه. بعدش هم اكثر مواقع منتظر بابانادرش مي مونه تا از سر كار بياد همينكه صداي در رو  مي فهمه مي گه: "بابا"و خودش رو مي رسونه به درب ورودي. بابايي كه وارد ميشه ميگه:"الام اوبي" يعني: سلام خوبي. ...
31 ارديبهشت 1391

گرفتن شير از شايان

حدودا 20 روز پيش شايان سرما خورد و در مدت سرماخوردگيش اصلا ميلي به خوردن شير مامان نداشت. من هم چون شنيده بودم اكثر مامانا و ني ني ها تو پروژه گرفتن شير خيلي اذيت مي شن تصميم گرفتم با اينكه هنوز زمان گرفتنش نبود ديگه بهش ندم. و اين جور شد كه پروژه گرفتن شير با خواست خود شايان شروع شد و با موفقيت تموم شد. شاياني الهي فدات شم كه اين قدر بيشتر از سنت درك داري.
26 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارك

زيباترين كلمه بر لب هاي بشريت كلمه مادر و زيباترين آوا آواي مادرم است. اين كلمه آكنده از عشق و اميد است. كلمه شيرين و مهرانگيز كه از اعماق قلب بر مي خيزد و زيبايي است. مادر همه چيز ماست. مادر جان روزت مبارك.   ...
23 ارديبهشت 1391

كوفتگي پشت پاي شايان جون

ديروز بعد ازظهر كه شايان از خواب بيدار شد صداي يگانه (دخترخاله) رو شنيد. هنوز حس راه رفتن نداشت به عشق رسيدن به يگانه با گفتن گاگا، گاگا، گاگا، ... شروع به دويدن كرد و يه دفعه هم كنترلش رو از دست داد و پخش زمين شد.بعد هم نمي تونست راه بره برديمش دكتر و از پاش عكس گرفتيم ولي خدا را شكر شكستگي نبود فقط كوفتگي و ورم پشت پا هست. دكتر گفت تا دو سه روز راه رفتن براش سخته. حالا فكر كنين اين شايان شيطون چه جوري مي تونه فقط بشينه و بخوابه!!!!
30 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایان جون می باشد