شایانشایان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

شایان جون

سفرنامه یاسوج

1392/6/1 23:53
نویسنده : مامان فهيمه
3,768 بازدید
اشتراک گذاری

شایان گلم از 5 مرداد تا 20 مرداد تعطیل بودیم ما هم از فرصت استفاده کردیم و تصمیم گرفتیم بریم مسافرت. صبح روز جمعه 11 مرداد با خانواده خاله ام, یکی از دایی هام, حاجی بابا, باباجون و مامی جون, خاله جون فرزانه و عمو ناصر و یگانه, خاله جون مریم و آقا مصطفی راهی یاسوج شدیم. در بین راه برا استراحت تنگ براق توقف کردیم و بعد از یه استراحت کوتاه دوباره به سمت یاسوج حرکت کردیم. حدود ساعت 2 رسیدیم به خونه باغی که اجاره کرده بودیم جای با صفایی بود. عصر همون روز هم همگی رفتیم آبشار یاسوج. شنبه از صبح تا عصر رفتیم سی سخت و چشمه میشی. یکشنبه صبح هم رفتیم آبشار مارگون. واقعا زیبا بود. دوشنبه هم برگشتیم. تو طول سفر پسر خوبی بودی و اذیت نمی کردی فقط غذا نمی خوردی که این هم برامون عادی بود. در کل سفر خوبی بود و خیلی خوش گذشت. از بابا نادر مهربون و خانواده های عزیزم ممنونم.

اینم عکساش

یگانه و آیدا و شایان در تنگ براق

شایان و بابا نادر در تنگ براق

شایان و مامان فهیمه و بابانادر

از لحظه ای که رسیدم شایان و آیناز (نوه خاله ام) شروع کردن به بازی کردن و نقاشی کشیدن

شایان در سی سخت

 

اطفا بیایین ادامه مطلب بقیه عکسا رو ببینین

 یگانه در سی سخت

شایان و یگانه و آیدا در سی سخت در حال ناهار خوردن

شایان گلم  بابا نادر مهربون خیلی تلاش می کرد که تو غذا بخوری اینم شکار لحظه. ببین چه جوری بابایی بهت غذا می داد قدرشو بدون.

شایان در چشمه میشی

شایان و آیناز در چشمه میشی

اینقدر آیناز محبت داشت و بوست می کرد اما تو خجالت می کشیدی.

شایان و مامان فهیمه در چمه میشی

شایان در باغ

شایان و آیدا (خواهر آیناز) در باغ

شایان و آیناز در باغ

عرفان و آیناز و شایان و آیدا در باغ

شایان در آبشار مارگون اینجا قطرات آب می زد به صورتت دستت رو گرفته بودی که آب نریزه تو صورتت.

اینجا دیگه سردت شده بود سویی شرت پوشیدی

و در آخر شایان و مامان فهیمه و بابا نادر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

الهام مامان علیرضا
29 مرداد 92 11:55
قربون آقا شایان نازم بشم.
مامان رهام
31 مرداد 92 10:42
سلام فهیمه جون همیشه به گردش و تفریح...فدای اون ژستای خوشگلت..مرسی که نگران رهامم بودی فهیمۀ عزیز
مریم مامان ویانا
3 شهریور 92 0:42
به به چه آقا پسر خوش تیپی...خدا حفظش کنه
مامان شایان
5 شهریور 92 3:05
شایان جون چه جای خوشگلی رفتی.امیدوارم همیشه خوش باشید.


مرسي عزيز
زهرا(✿◠‿◠)
12 شهریور 92 20:19
سلام فهیمه جون.
خوبین همگی؟
ماشاللاشایان چه بزرگ شده.....خوش تیییییییییپ!
چشم مام به جمالت روشن شد !
خوشحال شدم از دیدنت!


ممنون عزيزم
دردونه
8 آبان 92 14:10
سلام عزيزم خوشحال شدم ديدمت.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایان جون می باشد