اندر احوالات گذشته
شاياني معذرت مي خوام خيلي وقته حال و حوصله آپ كردن رو نداشتم دليلش هم نمي دونم. ولي امروز اومدم يه ذره از اتفاقات گذشته بنويسم.
12 شهريور عروسي خاله مريم بود و همه چيز به خير و خوشي گذشت و خاله مريم هم رفت سر خونه و زندگيش و شد يه كدبانو. تو عروسي خاله مريم زياد عكس نگرفتم. شايان كه مثل يه مرد همراه باباش باون طرف مردونه بود خودم هم كه برنامه ريزي كرده بودم كه با بابانادري بريم آتليه و عكس بگيريم ولي نشد. فقط خاله فرزانه زحمت كشيد آخر شب يه چندتايي عكس از شايان گرفت. يه مدتي ميشه كه خيلي بهونه گير و بي حوصله و بي احساس شدم. از شايان و بابانادر هم معذرت مي خوام ايشالله بتونم جبران كنم.
اينم از شيرين زبونيهاي شايان:
جديدا شايان خيلي كلمات و جملات رو ياد گرفته هركاري كه مي خواد بكنه حالت سوالي مي پرسه مثلا مي پرسه بشينم؟ لالا كنم؟ آب بخولم؟ دل (در)باز كنم؟ دل ببندم؟ كش (كفش)پا كنم؟ جوبار (جوراب) دل بيالم؟ بابا دودا؟ (بابا كجاست؟) كال بودي؟ (سر كار بودي؟)
چند روز پيش بابا نادر مي خواست با شايان برن بيرون بگردن تا من به كارام برسم وقتي شايان رو حاضر كرد و داشتن مي رفتن بيرون ديديم شايان نمي ره دنبال يه چيزي مي گرده و يه چيزي مي گه خوب كه گوش داديم ديديم داره ميگه: عينك كو؟ فداش بشم دنبال عينك آفتابيش مي گشت.
هر جا ضبط ببينه اصرار مي كنه كه روشنش كنيم. ميگه: دست بزنم برقصم وقتي هم روشن مي كنيم شروع مي كنه به رقصيدن. جديدا هم همراه خواننده ها مي خونه.
موقع خوابش يا من يا باباش براش لالايي مي خونيم تا خواب بره. جديدا هر وقت خوابش مي گيره خودش شروع مي كنه به لالايي خوندن.
با سايه خودش خيلي دوست داره بازي كنه. وقتي سايه خودش رو نمي بينه ميگه يايان دودا؟ (شايان كجاست؟) خودش جواب ميده: لفت (رفت)