شایانشایان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

شایان جون

بدون عنوان

1392/8/8 11:19
نویسنده : مامان فهيمه
655 بازدید
اشتراک گذاری

اين چند وقت كه آپ نكردم يا درگير مريضي شايان بودم يا سرگرم عروسي و تفريح بوديم. تو اين يك ماه دو دفعه برديمت دكتر. بار اول يه شب تب كردي و تا صبح تو تب سوختي. صبحش هم كه بيدار شدي گفتي: دهنم مي سوزه. من و بابانادر هم مرخصي گرفتيم و برديمت دكتر بماند كه چقدر تو مطب دكتر گريه كردي. آخه خدا رو شكر از زمستان 91 تا حالا ديگه دكترت نبرده بوديم. اينقدر گريه كردي كه اصلا فرصت معاينه ندادي بلافاصله كه از بغل بابا نادر اومدي پايين رفتي سمت در و در رو باز كردي و دويدي بيرون. خلاصه بعد از اينكه تبت كنترل شد دهنت آفت زد و چند روزي خوراكت فقط شده بوده شير و فرني. و اما عروسي. جمعه 3 آبان عروسي دختر دايي بابانادر بود. خيلي خوش گذشت. شايان كه فقط 10 دقيقه اومد قسمت زنونه. ازش پرسيديم كه مي خواي بري مردونه يا زنونه؟ گفت: مردونه قربونش برم كه از الان حس يه مرد رو داره.

اين چند تا عكس هم بابانادر مهربونش قبل از عروسي ازش گرفته

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایان جون می باشد