شایانشایان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

شایان جون

چهارمين سالگرد ازوداج

امروز روز قشنگيه. رنگ آسمون با تموم روزهاي سال فرق مي كنه آخه مي دونين امروز چهارمين سالگرد ازدواج من و نادر هست. خوشحالم كه خدا بهم همسر مهربون و وفادار داد كه توي خوشي و ناخوشي همراه من باشه. مهربان ترينم وقتي تو بامني سرور و شادي با من است. در قلب من آفتاب تابان باش. سالروز ازدواجمون را عاشقانه تبريك مي گم. همسري بي همتا زحمت كشيد و يك گوشي موبايل هديه داد. ...
24 خرداد 1392

تغيير قالب وبلاگ

شايان گلم اين پست رو به اين خاطر گذاشتم كه بدوني چقدر همه دوستت دارند. فاطمه خانم (دختر خاله بابانادر) اين قالب رو داده برات طراحي كردن و كدش رو برام فرستاده.  واقعا ازش ممنونم.  اينم آدرس سايت داداش گلش: www.amingoli-82.blogfa.com
8 خرداد 1392

شايان و آب بازي

شايان عزيزم هميشه با بابانادرش ميره حموم تا يك سال و نيمي كه از حموم مي ترسيد ولي الان حدود يك ساله كه با رغبت ميره حموم و آب بازي مي كنه كلا با آب ميونه خوبي نداشت.  اينم عكساش ...
6 خرداد 1392

اولین پست سال 92

عکس های گوناگون شايان در سال 92     شايان و يگانه در عروسي دختر خاله شايان و يگانه، سيزده بدر سال 92 شايان، سيزده به در سال 92 شايان و يگانه در باغ شايان در مراسم روضه خواني خونه مامان عصمت يگانه، آيدا، آيناز، شايان ...
25 ارديبهشت 1392

عروسي

پنج شنبه دهم اسفند عروسي دختر خاله م بود. خيلي خوش گذشت. شايان نيم ساعت اول پيش باباش بود. از وقتي عروس و داماد اومدن سالن شايان هم اومد پيش من. اما يك لحظه هم آرامش نداشت از اول تا آخر يا مي رقصيد يا مي دويد. اينم عكساش:   ...
22 اسفند 1391

مسافرت به قشم

دوشنبه 9 بهمن با مامي جون و خاله جون مريم و شوهرش به سمت قشم حركت كرديم. رفتنمون خيلي ناگهاني شد. ماجراي رفتنمون به اين صورت بود كه شب پيشش باباجون و مامي جون خونه ما بودند. بابام گفت كه دوتا از عموهام و يكي عمه هام فردا بعد از ظهر مي رن قشم به ما هم گفتند اگه مي خواهيم بريم. منم گفتم خودم خيلي مي خوام بيام منتهي به خاطر اينكه شايان اذيت ميشه قصدي ندارم. روز دوشنبه كه سر كار بودم خبردار شدم كه مامانم همراه عموها رفته. بعد از رفتن مامانم من و خواهرم مريم تلفني با هم در تماس بوديم و شوخي شوخي راهي قشم شديم. من تا ساعت 7 سركار بودم ساعت 8 هم حركت كرديم. در كل سفر خوبي بود. شايان هم پسر گلي بود. خيلي باهامون همكاري كرد. اصلا بهانه گيري نمي كرد. ...
20 اسفند 1391

تولد عليرضا

پنج شنبه 5 بهمن تولد عليرضا پسر دوستم نسيبه بود. تولدش رو در باغ شادونه يزد با تم بن تن گرفته بودن. اينم عكساش: شايان - يگانه - كيانا كيانا - عليرضا - شايان - يگانه شايان - كيان يگانه و شايان ...
20 اسفند 1391

بالاخره آپ شد

بالاخره مامان تنبل تصميم گرفت وب شايان جون رو آپ كنه. ببخشيد اين روزها خيلي درگير شايان بودم. مخصوصا ورزهاي آخر سال و خونه تكوني و خريد عيد و ... در مورد پوشك و شير كه هنوز اقدام جديدي نكردم. شيشه كه فقط آخر شب و صبح مي خوره. آقا شايان هم كه حسابي شيطون شده و حواست كامل بايد جمع اون باشه كه خداي ناكرده اتفاقي نيفته. جمعه هفته پيش يعني 11 اسفند روي صندلي ميز ناهارخوري نشسته بود و نقاشي مي كشيد نمي دونم يه دفعه چي شد كه با آرنج خورد زمين. اون شب تا صبح نخوابيديم شايان گل هم از درد دست همش بغلمون بود. فردا صبح برديمش دكتر و دستشو آتل بندي كردند. خلاصه يك هفته اي ميشه كه درگير شكستگي دست شايان هستيم. ولي خدا را شكر خودش با آتل دستش كنار اومده ...
20 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایان جون می باشد